با بازگشت به اسکندریه از یک ماموریت غذایی مهم، گروه متوجه می شود که کافی نیست. مگی طرح جدیدی را پیشنهاد می کند که احتمالاً یک مأموریت انتحاری است. آنها چه انتخابی دارند؟ آنها باید غذای بیشتری برای همه مردم خود بیابند تا بتوانند زنده بمانند و اسکندریه را به نحو احسن بازسازی کنند. اگر این کار را نکنند، اسکندریه سقوط می کند و آنها را با خود به پایین می برد. هنگامی که در جاده هستند، طوفان شدیدی فوران می کند و آنها را در زیر زمین مجبور به ورود به یک تونل مترو می کند. با به هم خوردن اعصاب و افزایش سوء ظن ها، هرج و مرج به وجود می آید. وحشت بی امان است زیرا مردم ما نگاهی اجمالی به آنچه مگی و گروهش قبل از بازگشت به اسکندریه تحمل کرده اند می بینند. در همین حال، کسانی که توسط سربازان عجیب اسیر شده بودند به مکان نامعلوم دیگری منتقل می شوند.